سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کانون بسیج اساتید منطقه تربت جام،فریمان و تایباد در خراسان رضوی

پیامک های فاطمی

 پیامک های فاطمی

www.Parsiblog.com

 


 از مشرق قلبم دمیده فاطمیه                   رخت عزایم کو؟ رسیده فاطمیه

کو دستمال اشک من دارم بهانه                 دل یاد کرده باز از غسل شبانه

 

فاطمیه که می‏رسد، به یاد مظلومیّت روزهایی می‏افتم که حتی آسمان، پیراهن مشکی خود را به تن کرده بود!

 

انگار تنها آسمان می‏فهمد، درد را.

 

تنها آسمان می‏فهمد، فاطمه علیهاالسلام را.

 

تنها آسمان می‏داند که زخم دل تاریخ، با کدامین مرهم التیام خواهد یافت!

 

*** 

                                    فاطمیه سوز دل را ساز کرد                      دفتر داغ على را باز کرد

فاطمیه ماه گل افشردن است                     فتح باب تازیانه خوردن است

    فاطمیه قفل غم را شد کلید                چون که دارد هم شهیده، هم شهید

***

بغضی غریب بر سینه آسمان نشسته است بغضی که بندبند استخوانم را می‌لرزاند.

 

آه! ای بهانه هستی! چگونه اندوهگین نباشم وقتی که جشن هجده سالگی‌ات را سیاه پوشیدم هجده شمع خاموش، هیجده …

    فاطمیه شعر داغ لاله است                  قصه زهراى هجده ساله است

 

***

 

حضرت زهرا سلام الله علیها:

 

ما اهل بیت پیامبر، وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم.

 

(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 211)

 

***

                                                                    چه تعبیری خدا در نقطه دارد

که تفسیری جدا هر نقطه دارد

 حضرت زهرا سلام الله علیها ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود: پس از آن که مرا دفن کردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا کن ، چون که میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد

 

افسوس از سوره کوثر که در آن خانه گِلین، همسایه اهالی غفلت و سنگدلی شد!

 

آه از زمزمه‏های شرحه شرحه بتول که در نیمه‏شبِ سجاده و تسبیح، ارکان عرش را به لرزه می‏افکند!

 

آه از ریحانه رسول خدا که در مشام حسادتِ زمین، به هدر می‏رفت و چشمانِ حقیقت‏ستیز زمانه، رخساره طهارتش را طاقت نداشت.

 


داغ مصیبت تو، چنان سنگین است که اگر دستی بخواهد واقعیت آن را بنگارد، بی‏شک قلم می‏شود و قلمی که بر سپیدی کاغذ، نقش جاودانی تو را ترسیم می‏کند، می‏شکند و از کاغذ، جز خاکستری بر باد، چیزی نمی‏ماند.

     این کوچه ها به کجا می برد مرا                                         تا آسمان به خدا می برد مرا

 

گم کرده ام نشانی و عطری که در هواست                            کم کم به سوی یاس شما می برد مرا

 

 

سخن از فاطمه است، اما دریغ... نشانی از فاطمه نیست.

 


 

***

 

حضرت زهرا سلام الله علیها:

 

هر که بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.

 

(بحارالانوار، 43/185)

 ***

فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد

اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند




جــان بــه قــربــان تـو و سینـه سپر کردن تو                                       صبر کــردی و نگفتی که سپر می شکند

 

یاس‏ها چقدر شبیه تواند، فاطمه!

 

ای گم‏گشته بقیع! کدام گم‏شده به تو پناه آورد و پیدایش نکردی؟!

 

ای بهشت گم‏شده پهلو شکسته، کدام شکسته از تو التیام جست و مرهم نگذاشتی؟!

 

تو، آن‏سوی خودت بودی و همیشه بهترین را برای دیگران می‏خواستی و این است شیوه عشق، که از پدر به تو رسیده بود.

 

بانوی مهربانی و آیینه‏ها، چه زود وقت خداحافظی رسید.

 



 

www.Parsiblog.com


حضرت زهرا سلام الله علیها: فـــراق فـاطــــمــه را بــوتــراب بـــــاور کرد
مخفیانه و غریبانه؛ امّا عاشقانه تو را دفن کردند. آن شب که علی علیه‏السلام با اشک خویش، شبانه تو را غسل داد و به خاک سپرد، حسن و حسین علیهم‏السلام می‏گریستند و زینب علیهاالسلام جای خالی تو را می‏نگریست و اشک از چشمانش سرازیر می‏شد.

 

 


خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آن ها را برگزیده اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .

 

(کوکب الدّرىّ، 1/254)

 

شبی کــه چوبــه تــابـوت را به شانه گرفت

علی به خانه برمی‏گردد؛ با غربتی که هیچ‏کس جز تو، ارتفاعش را درک نکرد. ذوالفقار را در نیام فرو می‏برد و خود به نیام خانه برمی‏گردد، اما به راستی، کدام خانه؟! مگر علی بی ‏فاطمه خانه دارد؟! این سؤالی است که آفرینش از پاسخ به آن ناتوان است!

 

 

 

 www.Parsiblog.com



 

علی به خانه برمی‏گردد؛ با غربتی که هیچ‏کس جز تو، ارتفاعش را درک نکرد. ذوالفقار را در نیام فرو می‏برد و خود به نیام خانه برمی‏گردد، اما به راستی، کدام خانه؟!

 

مگر علی بی ‏فاطمه خانه دارد؟! این سؤالی است که آفرینش از پاسخ به آن ناتوان است!

 

آری! غربت فاطمیه را پایانی نیست، که آغاز غربت کربلاست.

 

***

در فاطمیه از دل و جان گریه می کنیم                                  همراه با امام زمان گریه می کنیماجرک الله فی مصیبة امّک یا صاحب الزمان

 


اللهم العن اول الظالم ظلم حق محمد واآل محمد

آن شب که علی خشت لحد را می چید

 

دستش به کفن بود و دلش می لرزید

 

این  صحنه  آخرش  تماشایی  بود

 

زانو زد و خاک همسرش را بوسید

گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن ولیک                                       از تن نمانده هیچ برای کفن علی‌

 


 ***

اون دوره عشق و وفا یادش بخیر


اون روزگار با صفا یادش بخیر


شب عروسی یادته بابات میگفت:


پیرشی به پای مرتضی....یادش بخیر

 

***

 

حضرت زهرا سلام الله علیها ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود:

 

پس از آن که مرا دفن کردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا کن ، چون که میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.

 

(بحارالانوار، 79/ 27)

        صدای خم شدن پشت سنگ می‎آید                  مگر علی غم خود را به کوه نازل کرد !

 

شبی که آینه‎اش  دفن شد چه حالی داشت             از این که فاطمه را با نبی مقابل کرد

دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود                             امروز از ولایت و قرآن اثر نبود

به تعداد بهار عمر زهرا

همین اندازه کوثر نقطه دارد . . .

 

(سوره ی کوثر 18  نقطه دارد)

 

 

فاطمیه قصه‎گوى رنج‎هاست             بهترین تفسیرسوز مرتضى است

صلی الله علیک یا مولاتنا یا فاطمة الزهراء


وعده امام رضا به جانباز شمالی

وعده امام رضا به جانباز شمالی: نگران نباش! من هم مانند تو غریبم، تو در روز شهادت من، بشهادت میرسی!

خواهرزاده محترمه روحانی شهید علیرضا بی غم کلایی نقل می کند:

«دوستان علیرضا به او می گفتند: تو حتما شهید می شوی. اما او متواضعانه پاسخ می داد: شهادت لیاقت می خواهد و شهید مقامش بسیار بالا و والاست، ما کجا و شهادت و شهید شدن کجا.

او در حالی که بعنوان بی سیم چی در خط مقدم مشغول نبرد با دشمن کافر بود، مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و بدن مجروحش به درون آب هورالعظیم می افتد.


دوستانش او را به پشت جبهه منتقل می کنند و در بیمارستان خاتم الانبیای تهران بستری می شود. چند روزی خانواده اش را مطلع نمی کند چراکه نمی خواست آنها را به نگرانی و زحمت بیاندازد. تا اینکه توسط مادر یکی از مجروحانی که در کنار ایشان بستری بودند، خانواده اش مطلع می شوند و یک روز مانده به ماه مبارک رمضان با اتوبوس خود را به بیمارستان می رسانند.

علیرضا خطاب به خواهر خود گفت: چرا فرزند کوچک خود را رها کردی و به ملاقات ما آمدی؟

در آن روزهایی که خانواده ایشان بی خبر بودند، او ملافه را بر روی صورت خود می کشید تا از هم تختی های خود که ملاقاتی داشتند، خجالت نکشد و در همان حال، آرام آرام می گریست. تا اینکه در یکی از آن روزها، حالتی به ایشان دست داد که از زبان یکی از دوستان صمیمی اش که او هم طلبه بود،بیان می کنم:

شهید علیرضا به من گفته بود: در آن حال به خواب رفتم، در عالم خواب، آقایی را دیدم که خطاب به من می گوید:ای جوان، برای چه ناراحتی و چرا گریه می کنی؟

گفتم: آقاجان، من در اینجا غریب هستم و کسی را ندارم.

آقا فرمودند: به من نگاه کن، من هم غریب هستم اما تو خوب می شوی و به زادگاه خود بر می گردی. وقتی به وطنت برگشتی به زیارت من بیا.

گفتم: آقا جان، شما چه کسی هستید؟

فرمود: من علی ابن موسی الرضا هستم.

بعد از آن، ایشان به فضل الهی شفا می یابد و به زادگاه خود در روستای تازه آباد باز می گردد و به همراه فرمانده اش که اهل شهرستان بابل بود به مشهد مقدس ، پابوس امام هشتم علیه السلام می روند.

او در آنجا در عالم رویا خواب می بیند که دو کبوتر سفید ، بر روی کتف ایشان نشستند و بعد از آن دید که آقا امام رضا علیه السلام ندا دادند که ای جوان ناراحت نباش، تو به شهادت می رسی و زمان شهادت تو، با زمان شهادت من در یک زمان است.

علیرضا که آرزویی جز نیل به شهادت نداشت از این خبر مهم، بسیار خوشحال می شود و از آن روز به بعد خود را آماده رسیدن به آن می کند. بطوری که رفتار و کردارش، بوی رفتن و شهادت می داد و اطرافیان را متوجه خود ساخته بود.

شهید بزرگوار چندبار دیگر در جبهه حق علیه باطل حضور یافت تا اینکه در کربلای پنج و منطقه مقدس شلمچه، همزمان با شهادت امام رضا علیه السلام بشهادت رسید.

استخوان های مطهرش را پس از حدود یازده سال که در کربلای شلمچه باقی مانده بود، آوردند و در شهر نکاء تشییع باشکوهی نمودند، سپس به زادگاهش روستای تازه آباد آوردند و مردم روستا در شب جمعه در حسینیه محل، با او وداع کردند.

یکی از زنان هم محلی اش می گوید: من هنگام خروج تابوتش از ماشین، نوری را در آسمان دیدم که به تابوت ایشان خورد......»


دستنوشته روحانی شهید؛ علی رضا بی غم کلائی
برگرفته از کتاب اسوه های تبلیغ؛ سیره اخلاقی شهدای روحانی مازندران


تسلیت ایام محرم

بسمه تعالی

السالم علیک یا اباعبدا... الحسین

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

 عاشورا هر روز در کربلای دلهایمان اتفاق می افتد.
کوشش کنیم حسین عقل و ایمان ، به دست یزید نفس، تشنه لب شهید نشود . . .

کانون بسیج اساتید منطقه تربت جام ،شهادت امام حسین(ع) و یاران با وفای آن حضرت را به محضر امام زمان (عج)، مقام عظمای ولایت امام خامنه ای(مد ظله العالی)،و خدمت تمام شیعیان و دوستداران آن امام همام و همکاران عزیز تسلیت عرض می نماید....

امام حسین (ع) : به درستی که من بیهوده، گردنکش، ستمگر و ظالم حرکت نکردم، بلکه برای اصلاح در امت جدم محمد (ص) حرکت کردم و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم محمد (ص) و پدرم علی بن ابی طالب (ع) رفتار کنم   .